غنچه خندید ولی باغ به این خنده گریست
غنچه آن روز ندانست که این گریه ز چیست !
باغ پر گل شد و هر غنچه به گل شد تبدیل
گریه باغ فزون تر شد و چون ابر گریست
باغبان آمد و یک یک همه گلها را چید
باغ عریان شد و دیدند که از گل خالی است
باغ پرسید چه سودی بری از چیدن گل ؟!
گفت : پژمردگی اش را نتوانم نگریست
من اگر ز روی هر شاخه نچینم گل را
چه به گلزار و چه گلدان دگر عمرش فانی است
همه محکوم به مرگند چه انسان ، چه گیاه
این چنین است همه کاره جهان تا باقی است !!!
گریه ی باغ از آن بود که او میدانست
غنچه گر گل بشود هستی او گردد نیست !!
شبی بود
سرد و سوزان
پنجره بازو منم غرق
غرق در لذت یک گناه
پدرم کنج اتاق
پیر و مفلوک و اسیر
مادرم غرق پریشانی تزویر دلم
سوز سرما رفته در عمق جان
برادرم
همگی خیره به تزویر دلم
ناگهان مستی از آن کوچه گذشت
بر لب پنجره مان خشک نشست
به خیالش که من فقر پدر
تن به این لذت بی وصف نهم
مسته مست بود
ندانست دلم
غرق در لذت اوست
مسته مست بود...
این نظر من به احساس اون دختره ، چون از نظر من یک زن حاضر است از گشنگی بمیرد اما تنی نفروشد
bacheha khodetuno va3 harfe in kam shour narahat nakonin
.
behesh haq bedin b khatere feshare zendegiye
dare haziyun mige
یه پرسپولیسی میره پیش یه پیشگو میگه تیم ما کی قهرمان می شه؟
پیشگو یه کم به دستش و گوی جادوییش نگاه می کنه، می گه والا من بیشتر از
صد سال نمی تونم پیشگویی کنم !!!
من باده فروش در ميخانه ي عشــــــــقم
تو را از شیشه میسازد، مرا از چوب میسازد
دختری عفت فروشد بهر نان خانه ای
52440 بازدید
135 بازدید امروز
40 بازدید دیروز
1177 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian